بیماری عشق

 

استاد دکتر عبدالحسین میرسپاسی (1286-1355) علاوه بر روانپزشکی مطالعات و آگاهی گسترده ای در فلسفه و ادبیات فارسی داشت و با اتکاء بر این اطلاعات و اشراف بر کتاب قانون بوعلی سینا بر این باور بود که از پزشکان قدیم ایرانی تنی چند از تاثیر ناهنجاری های روانی بر جسم آگاهی داشته اند.در مطالعات خود استاد به داستانی در "قانون" تحت عنوان "بیماری عشق" (the disease of love) برخورد که نمایانگر آگاهی ابوعلی سینا از چنین تاثیری بود.
روزی هنگام گفتگو با دوستش استاد حسین بهزاد مینیاتوریست نامی معاصر این مطلب را عنوان و از او درخواست کرد که این داستان را بر بوم آرد. پس از چند ماهی استاد بهزاد با مینیاتوری که مزین کننده این مختصر است خدمت استاد میرسپاسی آمد و آن را به وی هدیه کرد که در سمت چپ و پایین مینیاتور خط استاد بهزاد و امضاء ایشان دیده می شود.
داستان بیماری عشق به اختصار آنست که پسر جوان یکی از اعیان شهر به بیماری مبتلا شد و در اثر آن بیخوابی ، بی اشتهایی ، لاغری و افسردگی وی را تقریبا از پای درآورده بود. پزشکان شهر از تشخیص علت بیماری و در نتیجه درمان او عاجز مانده بودند. خبر عبور ابوعلی سینا از شهری که پسر جوان در آن ساکن بود به گوش پدر بیمار می رسد و از ابوعلی سینا می خواهد پسرش را معاینه و درمان کند.
پس از شنیدن شرح حال بیمار ، پزشک نامی شک کرد که بیمار دلش در گرو دختری است . بلد شهر را احضار می کنند و در حالی که نبض بیمار را در دست دارد از او می خواهد که محله های شهر و سپس کوچه های محله و سپس نام خانواده هایی که در آن کوچه ها زندگی می کردند را به زبان آورد. زمانی که بلد ، محله خاص ، کوچه خاص و بالاخره خانه ویژه ای در آن کوچه را به زبان می آورد ضربان نبض بیمار بشدت تغییر میکند و بر این پایه ابوعلی سینا تشخیص داد که بیمار عاشق آن دختر است. بالاخره با ازدواج با دختر ، پسر جوان درمان شد.
اگر چه این داستان برای مثال آورده شده نمایانگر آگاهی ابوعلی سینا به تاثیرات بسیار ژرف روانی بر روی جسم است ، همان که در عصر ما به عنوان بیماری های روانی تنی ( Psychosomatic ) شناخته شده است.